پیامبر-صلی الله علیه وسلم- ظاهری نورانی و چهرهای درخشان داشت. دارای نوری بود که ایشان را بر همهکس برتری میبخشید. وقتی با کسی روبهرو میشد در سلام کردن از او پیشی میگرفت، بدون نیاز صحبت نمیکرد، سخنش را با نام خدا آغاز میکرد و با نام او به پایان میبرد.
روزی روزگاری پسر بچهای شش ساله به نام امین نشسته بود انگار منتظر کسی بود. او لباسی بر تن داشت، نازک پاره پاره و کفشهای کهنه و سوراخ شده که از لای این سوراخها برف داخل کفشش میشد؛ از شدت سوز هوای سرد لباس را به خود میپیچید و غرغر میکرد؛ از تاریکی و تنهایی سرما به پشت تیر چراغ برق پناه میبرد. بعد با لکنت زبان و گریه کنان زمزمه میکرد و میگفت: چرا این مهمانها نمیآیند؟ تا کی باید در این هوای سرد نگهبانی بدهم. بله او یک نامادری داشت که زنی خود خواه و بیرحم بود؛
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل